فیلم| ماجرای شنیده نشده از شفا گرفتن سالار عقیلی
به گزارش سرویس منهای فوتبال؛ فیلم منتشر شده از ماجرای شنیده نشده از شفا گرفتن سالار عقیلی بازتاب گسترده ای در اینستاگرام داشته است.
در این ویدیو که در شبکه های اجتماعی فراگیر شده، سالار عقیلی خواننده مشهور ایرانی از بیماری کرونا و شفا گرفتن از امام رضا (ع) سخن می گوید.
- بیشتر ببینید:
- چاهی که ارژنگ امیرفضلی در آن افتاد
فیلم ماجرای شنیده نشده از شفا گرفتن سالار عقیلی که در اینستاگرام منتشر شده است را تماشا کنید.
بازنشر محتوای شبکه های اجتماعی تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاما بازتاب دیدگاه رسانه دیلی فوتبال نیست.
فیلم روایت سالار عقیلی از شفا گرفتن در دوران کرونا
پسندها:
0
گزارش خطا
ارسال نظر
نظرات شما
ناشناس

۰۹:۵۶ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۹
شبیه به همین اتفاق برای من افتاد و وقتی در حالت بسیار بدی که داشتم و روی تخت در خانه دیگه هیچ امیدی نداشتم و با توجه به اینکه سرپرستی تنها فرزندم بر عهده ی من بود گفتم یا حضرت فاطمه یا حضرت زینب یا امام زمان به بچه ی من رحم کنید !!!!!
چشمهامو بستم و خودمو با ناامیدی به تقدیر سپردم
نه خواب بودم نه بیدار از شدت ضعف و بیماری نفهمیدم که کجا هستم ! خودمو در خانه ای کاه گِلی که در همون بستر بیماری روی زمین خابیده بودم دیدم و چندین بانوی چادری بدون اینکه صورتشون رو ببینم دور تا دور بدن نیمه جونم نشستند!! لحظاتی بعد خودمو روی تخت خونه به حالت هوشیاری دیدم که تمام بدنم و لباس هام از عرق کردن زیاد خیس خیس بودم اما احساس حال خوب و مُساعدی در وجودم میکردم و از چندین لحظه ی قبلم تفاوت زیادی کرده بودم !! در بستر بیماری فهمیدم که متوسل شدنم و التماسم به امامان بزرگوار شفایم دادند و تا اَبد مدیون این بزرگواران خواهم بود ...
چشمهامو بستم و خودمو با ناامیدی به تقدیر سپردم
نه خواب بودم نه بیدار از شدت ضعف و بیماری نفهمیدم که کجا هستم ! خودمو در خانه ای کاه گِلی که در همون بستر بیماری روی زمین خابیده بودم دیدم و چندین بانوی چادری بدون اینکه صورتشون رو ببینم دور تا دور بدن نیمه جونم نشستند!! لحظاتی بعد خودمو روی تخت خونه به حالت هوشیاری دیدم که تمام بدنم و لباس هام از عرق کردن زیاد خیس خیس بودم اما احساس حال خوب و مُساعدی در وجودم میکردم و از چندین لحظه ی قبلم تفاوت زیادی کرده بودم !! در بستر بیماری فهمیدم که متوسل شدنم و التماسم به امامان بزرگوار شفایم دادند و تا اَبد مدیون این بزرگواران خواهم بود ...
مصطفی

۱۳:۰۳ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۹
?به حرف شما هر کسی هستی باور دارم منم همینجور شدم ولی داستان من خیلی مسخرس ربطی به این موضوع نداره بانوان چادری که شما دیدید من ندیدم بجاش ازراییل را در توالت دیدم در بالا تعریف میکنم
البته من کرونا گرفتم دو روز تب کردم و زود خوب شدم اصلأ ریه هام درگیر نشد ولی زن عموم با همون ویروس (دلتا) که خطرناک ترین نوع ویروس کرونا بود در یک زمان فوت کرد
البته من کرونا گرفتم دو روز تب کردم و زود خوب شدم اصلأ ریه هام درگیر نشد ولی زن عموم با همون ویروس (دلتا) که خطرناک ترین نوع ویروس کرونا بود در یک زمان فوت کرد
مصطفی

۱۶:۰۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۹
داستانی که قصد داشتم تعریف کنم جایز نبود ک در این صفحه بیان کنم بنابراین نمینویسم تا بی احترامی نشود
ناشناس

۰۰:۳۶ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۱
پدر من هم سالها قبل کهیر هایی روی تمام بدنش در آورد که بسیار حاد و شدید بود و هیچ دارویی باعث نشد بهتر بشه تا اینکه خودش گفت خوابی از حضرت ابوالفضل ع دیده و بعد از اون کم کم بیماریش کمتر شد و سالهاست که دیگه اون بیماری رو نداشته
ناشناس

۱۳:۲۷ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۱
با عرض معذرت گفتن این داستان در این صفحه جایز نبود ولی به هر حال نوشتم!
بعد از دو روز تب و لرز از بیماری کرونا بخاطر گرمای هوا در اواخر تابستان ۱۳۹۹ نیمه شب تنها بودم تصمیم گرفتم یک بطری یک و نیم لیتری شربت غلیظ آب لیمو خنک درست کنم و بخورم بلکه تب بدنم پایین بیاید قبل از خوردن آب لیمو احساس گرسنگی کردم یک کاسه ماست و نون خوردم تا راحت بتونم بخوابم بعد از خوردن نون و ماست تشنه ام شد و همون موقع تمام بطری یک و نیم لیتری شربت آبلیمو را سر کشیدم و خوابیدم
جای دشمن شما خالی یکساعت بعد از درد معده و روده با حالت تهوع از خواب بیدار شدم آنچنان فشار خونم افتاده بود که عرق سرد کرده بودم لباسهایم خیس شده بود نزدیک بود قلبم از کار بایستد
وارد دبلیو سی شدم بلکه راحت شوم باور کنید جهنم را جلوی چشمانم دیدم روده هام داشت از درد میترکید آبلیموها از بالا خارج شد ولی نون و ماستها تو همون پایین گیر کرده بود و در نمی آمد از درد چشمانم سیاهی رفت و چنان مثل شیر سماور از صورتم عرق میریخت که انگار یه نفر با آفتابه رو سرم آب میریزد! از درد و بیجونی افتادم کف مستراح در یک ثانیه به خودم گفتم از کرونا جون سالم به در بردی حالا باید در اینجا بمیری چقدر تو بدبختی! بازماندگان در مورد تو چه فکری میکنند چه سرنوشت تحقیرآمیزی برات رقم خورد? خدارا صدا زدم و همون لحظه بیهوش شدم در حالت بیهوشی اشکال عجیب و غریب وحشتناک جلوی چشمانم ظاهر شد که کوچک و بزرگ میشد و میخواستن له کنند یادم نمیاد بعدش چه اتفاقی افتاد مدتی بعد که نمیدونم چقدر طول کشید به هوش آمدم با همون لباسهای پر از کثافت سینه خیز رفتم تو اتاق زیر پتو باز هم سردم بود پتوی اضافه دم دست نداشتم لباسهایم خیس عرق شده بود رفتم موکت اتاق را با یه من خاک و نکبت کشیدم روی سرم و خوابیدم تا صبح شد نزدیک بود تلف بشم بمیرم خدا برای کسی نخواد خیلی بد است! مراقبت باشید ماست و آبلیمو با هم نخورید کشنده است باد میکنید
???
بعد از دو روز تب و لرز از بیماری کرونا بخاطر گرمای هوا در اواخر تابستان ۱۳۹۹ نیمه شب تنها بودم تصمیم گرفتم یک بطری یک و نیم لیتری شربت غلیظ آب لیمو خنک درست کنم و بخورم بلکه تب بدنم پایین بیاید قبل از خوردن آب لیمو احساس گرسنگی کردم یک کاسه ماست و نون خوردم تا راحت بتونم بخوابم بعد از خوردن نون و ماست تشنه ام شد و همون موقع تمام بطری یک و نیم لیتری شربت آبلیمو را سر کشیدم و خوابیدم
جای دشمن شما خالی یکساعت بعد از درد معده و روده با حالت تهوع از خواب بیدار شدم آنچنان فشار خونم افتاده بود که عرق سرد کرده بودم لباسهایم خیس شده بود نزدیک بود قلبم از کار بایستد
وارد دبلیو سی شدم بلکه راحت شوم باور کنید جهنم را جلوی چشمانم دیدم روده هام داشت از درد میترکید آبلیموها از بالا خارج شد ولی نون و ماستها تو همون پایین گیر کرده بود و در نمی آمد از درد چشمانم سیاهی رفت و چنان مثل شیر سماور از صورتم عرق میریخت که انگار یه نفر با آفتابه رو سرم آب میریزد! از درد و بیجونی افتادم کف مستراح در یک ثانیه به خودم گفتم از کرونا جون سالم به در بردی حالا باید در اینجا بمیری چقدر تو بدبختی! بازماندگان در مورد تو چه فکری میکنند چه سرنوشت تحقیرآمیزی برات رقم خورد? خدارا صدا زدم و همون لحظه بیهوش شدم در حالت بیهوشی اشکال عجیب و غریب وحشتناک جلوی چشمانم ظاهر شد که کوچک و بزرگ میشد و میخواستن له کنند یادم نمیاد بعدش چه اتفاقی افتاد مدتی بعد که نمیدونم چقدر طول کشید به هوش آمدم با همون لباسهای پر از کثافت سینه خیز رفتم تو اتاق زیر پتو باز هم سردم بود پتوی اضافه دم دست نداشتم لباسهایم خیس عرق شده بود رفتم موکت اتاق را با یه من خاک و نکبت کشیدم روی سرم و خوابیدم تا صبح شد نزدیک بود تلف بشم بمیرم خدا برای کسی نخواد خیلی بد است! مراقبت باشید ماست و آبلیمو با هم نخورید کشنده است باد میکنید
???
ناشناس

۱۷:۰۵ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۱
خواهرم به علت بیماری مادرزادی قلبی که از عواقب جنگ تحمیلی بود و مادرم آن زمان خواهرم را باردار بود بر اثر برخورد موشک به پمپ بنزین احمد آباد در اصفهان و انفجار شدید در پونصد متری منزلمان که باعث تخریب دیوارها و شیشه ها و درها شد و مادرم دچار ترس و شُک شَدید شد خواهرم بعد از تولد مادرزادی دچار نقص قلبی در سیستم تفکیک خون تسویه شده و خون کثیف در قلب شد نهایت در سن سه سالگی عمل جراحی قلب باز در بیمارستان چمران اصفهان انجام داد و دریچه مصنوعی برای او کار گذاشتند تا سن نوزده سالگی دوام آورد دو ماه مانده به عید با ناراحتی به مادرم گفت از این وضعیت خسته شدم میخوام عمل کنم خوب بشم تا بتونم با همسن و سالهای خودم بازی کنم راه برم تفریح کنم یا زنده می مونم یا میمیرم چون هر وقت با فامیل بیرون میرفتیم دخترهای فامیل را با آه و حسرت نگاه میکرد که در حال بازی و شادی هستند و او نمیتونست باهاشون همراه بشه?یک هفته بعد در بیمارستان دی تهران بستری شد دکتر گفت دیر شده کاری نمیشه کرد پرستاران به او رسیدگی نکردند دچار عفونت خون شد و در روز عید نوروز ۱۳۸۳ یک ساعت مانده به سال تحویل جلوی چشم مادرم در بیمارستان فوت شد??? بعد از چهلم او مادرم برگه ای از کیف خواهرم پیدا کرد که از امام رضا شفاعت خواسته بود جای اشک های او هنوز روی کاغذ باقی مونده?امام رضا هم به او شفاعت داد از زجر کشیدن راحت شد
نماز و روزه اش ترک نمیشد نشسته نماز میخواند هر روز با موتور میبردمش مدرسه نمیتونست راه بره دو قدم بر میداشت سیاه و کبود میشد یک تار موی او را کسی ندید صدای خنده او را هیچوقت نشنیدم
وقتی دخترهای بیحجاب را میبینم به خواهرم افتخار میکنم
روح درگذشتگان شما هم شاد
نماز و روزه اش ترک نمیشد نشسته نماز میخواند هر روز با موتور میبردمش مدرسه نمیتونست راه بره دو قدم بر میداشت سیاه و کبود میشد یک تار موی او را کسی ندید صدای خنده او را هیچوقت نشنیدم
وقتی دخترهای بیحجاب را میبینم به خواهرم افتخار میکنم
روح درگذشتگان شما هم شاد